«…اسم ماه منیر رو اولین بار از احمد کِیفور شنیدم. شهریور سال ۵۹ اَوَّلایِ جنگ بود. زیرِ سایه بون، روبروی حاج اسحاق دست به سینه نشسته بود. سینی چایی را که به طرفش گرفتم داشت می گفت :
– قربان به جان شما نباشه به جان خودم، جُفت چِشآش مث نرگسِ شَهلا می تابه! لِنگه ش تو فارس پیدا نمی شه. بهش می گن ماه منیر…»
(بُریده ای از کتاب)
بهمن شیدا در هزار توی نرگس (با گرته برداری از حاجی آقای صادق هدایت) توانسته حاجی آقایی خلق کند که به شخصیت حاجی آقاهای امروزی نزدیک است.
هزار توی نرگس کاراکتر حاجی آقایِ متولد شده با جمهوری اسلامی را (در ارتباط لازم و ملزوم با حاجی آقای رمان صادق هدایت) بازتاب می دهد. او درموخره ی کتاب، ضرورت این گرته برداری را توضیح می دهد:
«هزار تویِ نَرگِس چند نِسبَتِ قَرابَتی، اِرادَتی و رِفاقَتی با کتاب حاجی آقا و نویسندهِ بزرگِ آن صادق هدایت دارد. اولین جُملاتِ هزار تویِ نَرگِس در بهمن ماه هزار و سیصد و نود و شش شمسی روی کاغذ وُ دفتر آمد و سَطرهایِ پایانیِ آن در فروردین ماهِ هزار و سیصد و نود و هشت شمسی! تقارُنِ شروعِ نگارشِ کتاب با ماهِ تولدِ صادق هدایت و تقارن اِتمامِ آن با ماهِ وفاتِ وِی، حُسنِ تَقارُنی از روی ارادتِ مُوَلِف به صادق هدایت است.
* قَرابَت کتابِ حاضر با حاجی آقا (اثر ماندگار صادق هدایت) در چند نکته رعایت شده است:
– دو کاراکترِ اصلیِ حاجی آقا (حاج ابوتراب و مُراد) با دو کاراکتر اصلیِ کتابِ هزار توی نرگس (حاج اسحاق و میکائیل) رابطه پدر و پسری دارند؛ حاج اسحاق پسرِ حاج ابوتُراب است و میکائیل پسرِ مُراد است!
– وقایعِ هزار توی نرگس در امتدادِ تاریخیِ حاجی آقا انگاشته و نِگاشته شده است. آنچه در کتاب حاضر می بینید و می خوانید، حتی الامکان از بسطِ تیپیکِ تصاویرِ حاجی آقا به دست آمده اند…»
کاراکتر «حاجی آقا» به تاریخ ما (خصوصاً تاریخ ۱۵۰ ساله ی اخیر) در زمینه های سیاسی، اجتماعی، مذهبی سخت گره خورده است. به همین خاطر است که این کاراکتر در ادبیات هم نقشی جدی داشته و در آثار نویسندکان برجسته ای چون صادق هدایت (بوف کور و حاجی آقا)، محمد علی جمال زاده (قُلتَشَن دیوان)، جلال آل احمد (جشن فرخنده) و در انتها در «هزار توی نرگس» ظاهر شده است. پرسوناژ «حاجی آقا» در مقاطع مختلف تاریخی مورد توجه قرار گرفته و در خاتمه کتاب «هزار توی نرگس» نیز به صورت موخره، به شکلی خیلی موجز موردبررسی قرارگرفته است.